یک روز می بینی کسی دور و بَرَت نیست
مشتاق پروازی ولی بال و پرت نیست
در نامه ها، پیغام ها، سوگند خوردم
من هم شما را دوست دارم باورت نیست
بعد از هزاران نامه و پیغام و پسغام
آن قدر تنهایی که اصلا خاطرت نیست
در دشت دنبال که می گردی حماسه؟
یک زمزمه در پاسخ هَل ناصِرَت نیست
چشمی فرات و چشم دیگر سوی خیمه
عباس؟ نه، حتی علیِ اصغرت نیست
* * *
در این هیاهو از میان حلقه ای دود
یک زن به شک افتاده که این پیکرت نیست
حق دارد او نشناسَدَت، تشخیص دادن
سخت است وقتی غرق خونی و سرت نیست
کوهی اگر باشد فرو می ریزد از درد
این زن شبیه هیچ کس جز مادرت نیست
خورشید افتاده زمین ، صحرا شبیهِ
صحرای محشر، گرچه اینجا آخرت نیست
در دشت پیچیده صدای ناله ای سخت
شاید صدای باد باشد دخترت نیست
الف.ح
وبلاگ شاعر : http://abkenarminab.parsiblog.com/
دیگر اشعار : الف.ح، محرم
نویسنده : علیرضا بابایی